کد مطلب:28611 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

پاسخ معاویه به محمّد بن ابی بکر












2407. وقعة صِفّین - به نقل از عبد اللَّه بن عَوف بن احمر -:پس معاویه به وی (محمّد بن ابی بكر) نوشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان. از معاویة بن ابی سفیان به سرزنشگرِ پدر خویش، محمّد بن ابی بكر. درود بر اهلِ بندگی خدا!

امّا بعد؛ نامه ات به من رسید كه در آن، آنچه را شایانِ قدرت و چیرگیِ خداست و نیز آنچه را كه خداوند، پیامبرش را بدان برگزید، یاد كرده ای، همراهِ گفتاری كه خود پیوسته و بر نهاده بودی و در آن، هم از كم خِردی ات نشان بود و هم از بدگویی به پدرت!

از حقّ فرزند ابوطالب و پیشینه دیرین و خویشاوندی اش با پیامبر خدا - درود خداوند بر او باد - و یاری رساندنش به او و قوّتِ قلب بودنش در هر بیم و هراس، یاد كرده ای. [ بدین سان] با فضلِ كسی جز خود، با من احتجاج رانده ای. پس خدای را می ستایم كه فضل را از تو وا گردانْد و آن را به كسی جز تو بخشید.

ما و پدرت در روزگار پیامبرمان - درود خداوند بر او باد - می دیدیم كه [ پاس داشتنِ] حقّ فرزند ابوطالب در عهده ما و فضلش برای ما آشكار است. آن گاه كه خداوند آنچه را نزدش بود، برای پیامبرش - درود وثنای خداوند بر او باد - برگزید و آنچه را به وی وعده كرده بود، كمال بخشید و دعوتش را آشكار فرمود و حجّتش را چیرگی داد و او را به جوار خویش فرا بُرد.

پس پدر تو و فاروقِ وی (عمر ) نخستین كسانی بودند كه حقّ علی را ربودند و با او به مخالفت برخاستند و هر دو [ نیز در این امر] هم دست و هم داستان شدند. سپس او را به سوی خود فرا خواندند؛ امّا وی [ در بیعت] با آنان درنگ ورزید و از این كار طفره رفت. پس آن دو به رنجش افكندند و او را به سختی دچار ساختند. آن گاه وی نیز بیعت كرد و تسلیم ایشان شد، در حالی كه آن دو، وی را در كار خود مشاركت نمی دادند و از سرّ خویش آگاهش نمی كردند تا آن دم كه درگذشتند و دورانشان سرآمد.

سپس سومینِ ایشان، عثمان بن عفّان، [ به خلافت] برخاست، به راه ایشان رفت و به روش آنان راه پیمود. امّا تو و رهبرت (علی ) او را نكوهش كردید، چندان كه دورافتادگانِ گنه پیشه در او طمع بردند و شما به توطئه پنهان و آشكار ضدّ او پرداختید و دشمنی و ناراستی تان را آشكارا نشان دادید، تا آن كه به آرزوی خود درباره او دست یافتید.

ای پسر ابو بكر! به هوش باش كه به زودی پیامدهای تلخ كارت را خواهی دید؛ و پای از گلیم خویش بیرون مَنِه كه تو [ هرگز] برابر یا هم تراز با كسی نیستی كه كوه ها صبرش را پیمانه می كنند، نیزه اش با هیچ نیرویی خم نمی پذیرد، و هیچ شكیبایی به گَردِ حوصله اش نمی رسد.

پدرت شالوده خود را بر نهاد و حكومت و بنیانش را پایه گذاشت. پس اگر راهی كه ما در آنیم، راست باشد، پدرت بنیانگذار آن است و اگر ناراست باشد، نیز! و ما شریكان اوییم و راه وی را می پوییم و به رفتار او اقتدا می جوییم. اگر پدرت پیش از ما این راه را نپیموده بود، ما با فرزند ابوطالب و به وی تسلیم می گشتیم. امّا ما دیدیم كه پدرت چنین كرد و ما نیز به شیوه او راه پیمودیم و از رفتار او پیروی كردیم. پس در آنچه درست می پنداری، [ نخست] پدرت را سرزنش كن؛ یا [ اگر چنین نمی كنی، ما را] وا گذار. درود بر هر كه باز گردد و از گمگشتی اش به راه آید و توبه ورزد![1].









    1. وقعة صفّین:119، الاحتجاج:98/436/1، الاختصاص:126، شرح نهج البلاغة:189/3.